محل تبلیغات شما



این شعر را تقدیم می کنم به رزم آوران سنگر بهداشت و سلامت سنگرِ عشق و سلامت جونِ آدما عزیزِ توی دستِ مهربونت تو قسم خوردی بمونی تا آخرین لحظۀ جونت توای رزم آور سنگر عشق و سلامت تو شگفتی آفریدی با قطره قطره های خونت سنگرت تو قلب دشمن، تو می جنگی با لشگرِ غم، لباسِ تو سپیدِ توی اون نگاهِ مهربونت، دنیایی از عشق و محبت و امیدِ لبریز از عشقی وٌ احساس، تو پری هستی یا آدمیزاد تو فرشتۀ خدایی، مظهر لطف و وفایی، مِهری که خدا به تو داد تو خط مقدم عشق، توی جبهه سلامت
داستان طنز بفرمایید یتیمچه ! درِ یخچال را باز کردم . متأسفانه (تأسف برای خودم البته) مثل همیشه خالیِ خالی بود . تازه از خواب بیدار شده بودم و دلم از گُشنگی ضعف می رفت و دست و پاهام می لرزید . آخه روزای تعطیل تا لنگِ ظهر می خوابم . اصلاً نمی دونستم چکار کنم ؟ چاره ای نداشتم باید می رفتم خرید . اول کتری را زیرِ شیرِ سینک گرفتم و پُر کردم و گذاشتمش روی اجاق و زیرش را روشن کردم . به هر سختی ای بود لباسامو پوشیدم و از خونه بیرون زدم .
داستان طنز چگونه چوپان دروغگو شد ! یکی بود، یکی نبود . توی این جهان بیکران، غیر از خدای مهربان، هیچکی نبود . روزی بود و روزگاری، یک پسربچّه ای چند تا گوسفند داشت و هر روز آنها را برای چرا به صحرا می بُرد . پسربچّه زندگی یکنواختی داشت . روز به روز که بزرگ و بزرگ تر می شد، تعداد گوسفندانش هم زیادتر می شد . چوپان کوچولو مجبور بود برای امرار معاش خانواده کار بکند و گوسفندان را به چرا ببرد . در مدرسه شبانه روزی درس می خواند تا دیپلمش را گرفت .
رمان ساعت دیواری میگه نوشته منیژه شهرابی ====================== فریده به خود می آید و دستگاه ضبط را روشن می کند و نواری که در آن بود، به صدا درمی آید . خدا تنهایی و غمگینیم رو دید باز دل امیدواری رو به من بخشید باز فرستاد او همونی رو، که تا دیدم دو چشمش را دلم لرزید باز . دلم لرزید باز * سرش را از روی تاسف تکان می دهد و ناخودآگاه بلند می شود و به طرف پنجره می رود و با ترس و دلهره بیرون را نگاه می کند .
رمان : ساعت دیواری میگه . ! نوشته : منیژه شهرابی =========================== بوی خوشبختی در آن خانه و خانه های اطرافیان پیچیده بود . با اینکه خودش و برادرهایش، شوهرخواهرهایش، جوان ها، هر کدام به نوعی گریزی به جبهه های غرب و جنوب زده بودند؛ چه در لباس مقدس سربازی و چه در کسوت تطهیر بسبجی و سپاهی؛ و برداشتن چند زخم و ناقص شدن یکی از اعضاء بدن آنهاو جا ماندن چندین ترکش و گلوله در بدنشان، با این حال چندان صدمه جسمی از جنگ به آنها، و به خانواده بزدگ آنها وارد

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دل نوشته های من