محل تبلیغات شما
رمان : ساعت دیواری میگه . ! نوشته : منیژه شهرابی =========================== بوی خوشبختی در آن خانه و خانه های اطرافیان پیچیده بود . با اینکه خودش و برادرهایش، شوهرخواهرهایش، جوان ها، هر کدام به نوعی گریزی به جبهه های غرب و جنوب زده بودند؛ چه در لباس مقدس سربازی و چه در کسوت تطهیر بسبجی و سپاهی؛ و برداشتن چند زخم و ناقص شدن یکی از اعضاء بدن آنهاو جا ماندن چندین ترکش و گلوله در بدنشان، با این حال چندان صدمه جسمی از جنگ به آنها، و به خانواده بزدگ آنها وارد

شعر : سنگر عشق و سلامت

داستان : بفرمایید یتیمچه

داستان : چگونه چوپان دروغگو شد

های ,خانه ,رمان ,میگه ,دیواری ,ساعت ,رمان ساعت ,چه در ,دیواری میگه ,ساعت دیواری ,بدن آنهاو

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار و داده های کلان اقتصادی